رویایی که شعلهور میشود بخش پایانی
- پنج شنبه ۱۷ مرداد ساعت ۲۰:۱۳
- ۱ دیدگاه
- ۶۴۱ مشاهده
- نوشتههای روزانه
سالها گذشت. سال ۱۳۸۷ در پروژهای در شهر صدار، به عنوان نمایندهی مشاور مشغول کار بودم. به دلیل وسعت پروژه، پیمانکار، کارهای موضوع پیمان خود را به صورت مقاطعهکاری، به پیمانکاران جزء واگذار کرده بود. یکی از آنها، جوانی بود به نام آقای مهندس «ب». خلاصه اینکه با آقای «ب» تقریبا دوست شدم. یک روز حین گفتگو، از او پرسیدم بغیر اینجا، جای دیگری هم مشغول است؟ گفت بله. در یک ساختمان واقع در خیابان رودکی، به عنوان پیمانکار آرماتوربند/قالببند مشغول است. پرسیدم کدام ساختمان؟ گفت: ساختمان هتل فلان. گفتم آیا کارفرما آقای «س» است؟ با تعجب پاسخ داد: بله. آیا او را میشناسی؟ داستان آقای مهندس «س» و خلاصهای از شرح تخلفاتش را که پیشتر با آن آشنا بودم، برایش تعریف کردم. آقای «ب» با خونسردی و حالتی پیروزمندانه گفت: باید بیایی و پروژهی هتلی را که من کار میکنم، که متعلق به همان آقای «س» است، ببینی!! سازهی مورد بحث هم مانند آنچه که من تجربه کرده بودم، ب
ادامهی مطلب